Web Analytics Made Easy - Statcounter

دومین شب از مراسم مناجات مسجد امام صادق(ع) با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان دیشب با حضور دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) و میهمانان ضیافت الهی برگزار شد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، دومین شب از مراسم مناجات و شب زنده داری مسجد امام صادق(ع) با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان با حضور خیل عظیم عاشقان و میهمانان ضیافت الهی برگزار شد که در ادامه بخشی از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان به همرا صوت سخنرانی از نظرتان میگذرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!
 
عجیب‌بودن موضوع گناه و معصیت به چیست؟

در این جلسات می‌خواهیم دربارۀ دو موضوع بسیار عجیب در عالم خلقت و فضای دین‌داری صحبت کنیم؛ یکی موضوع گناه است و دیگری موضوع مغفرت و توبه است.

عجیب‌بودن موضوع گناه و معصیت به چیست؟ خداوند متعال این عالم و کائنات را بسیار منظم و دقیق آفریده است. ببینید این قوانین فیزیک و شیمی در عالم، چقدر دقیق و حساب‌شده طراحی شده‌اند! از یک نگاه، اصلاً نمی‌شد که خداوند یک خلقت بی‌حساب و نامنظم داشته باشد؛ در این‌صورت خود این مخلوقات، همدیگر را نابود می‌کردند.

در این عالمی که خداوند همه‌چیز را منظم و مرتب آفریده است، به انسان اراده و اختیار و آزادی داده است، و طبیعتاً این انسان گاهی اشتباه می‌کند و خلافی را انجام می‌دهد. عجیب این است که خداوند اسم این را «گناه و معصیت» گذاشته است و می‌فرماید: «مرا عصیان کردید!» درحالی‌که ما خودمان را اذیت کردیم و به نفس خودمان ظلم کردیم و ضربه زدیم، ولی این ضربه‌ای را که ما به خودمان زده‌ایم، خداوند به خودش می‌گیرد، و این خیلی عجیب است.   کد ویدیو دانلود فیلم اصلی     آیا موضوع گناه و توبه، شدت محبت خدا به بندگانش را نمی‌رساند؟!

کلمۀ «ذنب» به معنای دنباله است. چرا به گناه، ذنب می‌گویند:، چون کاری است که عوارض منفی برای انسان دارد. وقتی ما یک گناهی انجام می‌دهیم، در واقع برای خودِ ما عوارض منفی دارد، اما خداوند می‌فرماید: بیا از این کار، توبه کن و از من معذرت‌خواهی کن.

کلمۀ «عصیان» هم به‌معنای پیروی نکردن است. من ارتباط خودم را با خدا قطع کرده‌ام و این کار آثار وضعیِ نامطلوبی برای خودم دارد. اما خداوند می‌فرماید: تو مرا معصیت کرده‌ای، بیا توبه کن... آیا این، شدت محبت خداوند به بندگانش را نمی‌رساند؟!

فلسفۀ اینکه «خدا به ما دستور می‌دهد» چیست؟

اصلاً چرا خداوند، این برنامه‌ای را-که به‌عنوان دین- به ما داده، به‌صورت «دستوری» به ما داده است تا هر خلافی در این برنامه انجام بدهیم، بشود «خلاف دستور خدا»! یک پزشک، به بیمار خودش نسخه می‌دهد، اما وقتی ما به‌عنوان بیمار، به نسخۀ پزشک عمل نمی‌کنیم، نیازی نیست که از پزشک، عذرخواهی کنیم؛ چون به ضررِ خودمان کار کرده‌ایم نه به ضررِ او!

اما خداوند در زندگی ما، خودش را وسط آورده است و می‌گوید: اگر این اشتباه‌ها را انجام بدهی، نافرمانیِ مرا کرده‌ای! اگر به خودت لطمه بزنی، من از تو ناراحت می‌شوم! کار‌هایی که به نفع تو باشد، من به تو دستور می‌دهم! انگار خداوند دارد می‌گوید: به‌خاطر من، این کار‌ها (گناهان) را انجام نده!

اگر خدا به ما دستور هم ندهد، ما باید این کار‌ها را انجام بدهیم (چون به نفع خودمان است) پس چرا خداوند این دستور خودش را وسط می‌آورد؟ آیا این به‌خاطر شدتِ علاقۀ خدا به انسان نیست؟! چه فلسفۀ دیگری دارد؟! آیا این عجیب‌ترین پدیده‌ای نیست که در فضای دین مشاهده می‌شود؟!

اینکه خداوند به ما دستور نماز و روزه می‌دهد، عجیب نیست، چون معلوم است که این کار‌ها به نفع خودمان است؛ عجیب اینجاست که اگر این کار‌ها را انجام ندهیم، نامش گناه و معصیتِ خدا می‌شود. یعنی وقتی من به خودم لطمه می‌زنم، خدا ناراحت می‌شود. موضِع پروردگار نسبت به این دستور‌ها به‌گونه‌ای است که خودش وارد شده و برای این کار‌هایی که به نفع‌مان است، بهشت قرار داده و با جهنم، تهدید می‌کند؛ مثل مادری که از سرِ دلسوزی، کودک نادان خودش را تهدید می‌کند.

ببینید در آیات قرآن، خداوند چقدر با اصرار و التهاب سخن می‌گوید. کسی که قرآن کریم را نامۀ عاشقانۀ خداوند به بندگان خودش نبیند، در واقع معانی و منظور کلمات قرآن را متوجه نشده است.

آیا مفهوم گناه و معصیت و جایگاه حساس آن در دین، محبت شدید خدا را نسبت به ما نمی‌رساند؟! اگر این نیست، چه معنای دیگری می‌تواند داشته باشد؟ آیا-نعوذبالله- می‌شود گفت که خداوند مثل یک سلطان ستمگری است که اگر به حرفش گوش ندهیم، ناراحت می‌شود و غضب می‌کند و حساب ما را می‌رسد؟! نه خداوند زور می‌گوید، نه بی‌رحم است و نه ستمگر! این فقط شدت محبت خدا را می‌رساند.

چرا مفهوم «توبه» عجیب است؟

مفهوم عجیب دیگری که در دین هست، توبه و استغفار است. توبه یعنی چه؟ یعنی شما یک خلاف و خطایی انجام داده‌ای و عوارضش دارد به سمت شما می‌آید. اگر خدا بخواهد جلوی عوارض ناشی از گناه شما را بگیرد، باید نظم عالم را به‌هم بزند. می‌دانی اگر نظم عالم به‌هم بخورد چه اتفاقی می‌افتد؟ مثلاً در طول شبانه‌روز، به‌صورت تصادفی گاهی اوقات جاذبۀ زمین مختلّ بشود! یا قانون چسبندگی بین ذرات و سلو‌ل‌ها از بین برود! اگر یک گوشه‌ای از این عالم، نظمش به‌هم بریزد، همۀ عالم متأثر از این بی‌نظمی خواهد شد و به‌هم می‌ریزد.

وقتی ما گناهی انجام می‌دهیم، به‌طور طبیعی باید اثر آن کار را ببینیم، اما وقتی توبه می‌کنیم، خداوند جلوی اثرِ این گناه را می‌گیرد، در واقع خداوند جلوی نظم عالم را می‌گیرد، اما طوری جلوی این نظم را می‌گیرد که بی‌نظمی در کل عالم پدید نمی‌آید.

خداوند دائماً دارد توبه می‌پذیرد؛ یعنی دائماً دارد معجزه می‌کند!

چرا موضوع توبه، عجیب است! چون خداوند در جریان توبه، دارد جلوی نظم جهان را می‌گیرد و طوری این کار را انجام می‌دهد که عالم به‌هم نریزد. در واقع اینجا معجزه دارد اتفاق می‌افتد. پذیرش توبه یعنی خداوند دارد جلوی ضررِ ناشی از گناه ما را می‌گیرد؛ ضرری که بر اساس نظمِ عالم، باید به ما می‌رسید.

معجزه‌ای مثل «شق‌القمر» را در نظر بگیرید؛ وقتی ماه دو نصف می‌شود، به‌طور طبیعی باید نظم منظومۀ شمسی به‌هم بخورد، اما، چون معجزه است، دو نیمۀ ماه دوباره به هم می‌چسبد و آب از آب تکان نمی‌خورد! شق‌القمر یک‌بار اتفاق افتاد، اما خداوند دائماً دارد توبه می‌پذیرد؛ یعنی دائماً دارد معجزه می‌کند! تازه بعضی‌وقت‌ها بدون اینکه ما توبه کنیم، اثر گناه ما را از بین می‌برد و نمی‌گذارد اثرش ظاهر بشود.

چرا اولیاء خدا این‌قدر توبه می‌کنند؟

ما با دو مقولۀ بسیار عجیب، مواجه هستیم: گناه و توبه! یکی اینکه خداوند خطای ما را-که داریم به خودمان ضربه می‌زنیم- معصیت و نافرمانیِ خودش تلقی کرده و فرموده است: به خاطر این معصیت، بیا از من عذرخواهی کن! از این عجیب‌تر اینکه: اگر توبه کنی، من جلوی نظم این عالم را می‌گیرم و نمی‌گذارم اثر این گناه در دنیا و آخرت برای تو ظاهر شود.

بعد از دو مقولۀ عجیب فوق، یک امر دیگری هم وجود دارد که عجیب است و آن اینکه: چرا اولیاء خدا این‌قدر توبه و استغفار می‌کنند؛ آن‌ها که گناهی مرتکب نشده‌اند! دلیل اصرار فراوان آن‌ها برای استغفار به درگاه خدا چه بود؟ این هم مقوله‌ای است که در جلسات بعد، به آن می‌پردازیم.

یکی از لوازم دین‌داری این است که آدم مفهوم معصیت را بپذیرد و بداند که با گناه‌کردن، دارد به خودش ضربه می‌زند نه اینکه صرفاً خدا را ناراحت کرده باشد! در جامعۀ ما خیلی‌ها فکر می‌کنند وقتی گناهی مرتکب می‌شوند، خدا را از خودشان ناراحت کرده‌اند و فکر نمی‌کنند که واقعاً به خودشان ضربه زده‌اند؛ لذا وقتی می‌خواهند توبه کنند، انگار فقط می‌خواهند خدا را راضی کنند که دیگر ناراحت نباشد؛ همین!

چرا در جامعۀ ما، گناه به‌عنوان «یک فاجعه» تلقی نمی‌شود؟

در جامعۀ ما مقولۀ گناه، خیلی جدّی تلقی نمی‌شود. اگر کسی در یک چهارراه، چراغ قرمز را رد کند، همه اعتراض می‌کنند که «چرا نظم شهر را به‌هم می‌زنی!»، اما دربارۀ گناه، چنین برداشتی ندارند.

اینکه کسی به گناه، به‌عنوان یک فاجعه نگاه نمی‌کند، شاید به‌خاطر این باشد که این مسئله را درست به بچه‌ها آموزش نمی‌دهند. آیا در این ۱۲ سالِ تعلیم و تربیت، مفهوم گناه را به دانش‌آموزان یاد می‌دهند؟

گناه چیست؟ آیا صرفاً کاری است که خدا را ناراحت می‌کند؟! یا اینکه گناه واقعاً چیز وحشتناکی است، به‌حدّی که آدم باید تعجب کند که «من به خودم ضربه زده‌ام؛ خدایا تو چرا ناراحت شدی؟» و خداوند پاسخ می‌دهد: برای اینکه تو را خیلی دوست دارم؛ خیلی بیشتر از محبت مادر به فرزند...
کسی که گناه می‌کند، مثل کسی است که دارد با چاقو یا ساتور، دست یا انگشت خودش را می‌بُرد و به خودش لطمه می‌زند. توبه هم مثل این است که انگشت خودت را قطع کرده‌ای و به خدا می‌گویی «خدایا درستش کن!»

غیبت‌کردن، واقعاً این است که انسان گوشت برادر دینی خودش را بخورد و این را پیامبر اکرم (ص) در برخی موارد به اصحاب خودشان نشان داده‌اند تا اثر این گناه زشت را بفهمند.

گناه یعنی «خلاف منافع خودمان رفتارکردن»

برای ما جا نیفتاده است که گناه اولاً یعنی ضربه‌زدن به خود! خیلی‌ها فکر می‌کنند که گناه، یعنی زیر پا گذاشتنِ مقدسات و خلاف اعتقادات عمل کردن و یک رفتار غیرمؤمنانه انجام دادن! درحالی‌که گناه، اولاً معنایش این نیست. گناه قبل از اینکه خلاف اعتقادات رفتارکردن باشد، یعنی خلاف منافع خودمان رفتار کردن!

شاید ما دین را از اساس، غلط معرفی کرده‌ایم. اینکه بگوییم «دین یک برنامه‌ای است بر اساس اعتقادات و ایمان!» تلقیِ دقیقی از دین نیست. دین یک برنامه‌ای است اولاً بر اساس منافع انسان؛ منافع دنیایی و آخرتی؛ لذا در مرحلۀ اول، ما باید یک‌مقدار آدم‌های خودخواهی باشیم تا گناه نکنیم!

خودخواهی در اصل، چیز بدی نیست. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: من به کسی احسان نکردم، بلکه هر کاری انجام دادم، برای خودم بود! (ما أحسَنتُ قَطُّ إلى أحَدٍ و لا أسَأتُ إلَیهِ قیلَ کَیفَ؟ قال لأن الله تعالى قال: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا»؛ شرح‌نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید/۶/۲۳۶)

اگر اهل‌بیت (ع) خودخواهی به معنای درست کلمه، نداشتند، این‌قدر برای بهشت و جهنم ناله می‌زدند؟! قرآن می‌فرماید: کسی که آدم بدی شود و خدا بخواهد مجازاتش کند، کاری می‌کند که خودخواه نباشد «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر/۱۹)

مرحلۀ اولِ توجه به گناه، خودخواه بودن به معنای درست کلمه است

مرحلۀ اولِ توجه به مفهوم گناه و درکِ ماجرای معصیت، این است که آدم مواظب خودش و منافع خودش باشد و به تعبیری «خودخواه» باشد. ما باید بچه‌ها را در مدرسه طوری بار بیاوریم که متوجه بشوند، انتخاب‌های آن‌ها اثر همیشگی روی آن‌ها دارد. دانش‌آموز را برای انتخاب‌کردن، آزاد بگذارند، به‌گونه‌ای که اگر بد انتخاب کرد، از انتخاب خودش متأسف شود. بچه‌ها را باید در معرض انتخاب قرار دهیم تا عوارضِ منفی یا مثبتِ انتخاب خود را ببینند.

وقتی از خدا می‌خواهی «خدایا کمکم کن که دیگر گناه نکنم» یعنی اینکه: «خدایا کمکم کن که دیگر به ضررِ خودم عمل نکنم» از آقای بهجت (ره) ذکر می‌خواستند، ایشان می‌فرمود: ذکر این است که تصمیم بگیری گناه نکنی! همین‌که تصمیم بگیری، خدا کمک می‌کند.

بیایید در این ماه رمضان، یک‌مقدر خودخواه باشیم، به فکر منافع خودمان باشیم؛ به فکر بالاترین منافع خودمان باشیم. یک پایِ توجه به گناه این است که منافع خودمان را ببینیم، پای دیگرش این که حرمت خدا و محبت خدا را ببینیم (که این‌ها را در جلسات بعدی بررسی می‌کنیم)

چه شد که بعد از آن معصیت، خدا حضرت آدم را برگزید؟

حضرت آدم، معصیت کرد و از بهشت و آن مقام و جایگاه بالا، پایین آمد. «وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏» (طه/۱۲۱) آدم، پروردگارش را معصیت کرد و فواید فراوانی را از دست داد، یعنی پاداشِ گوش‌کردن به آن حرف خداوند را از دست داد.

بعد می‌فرماید: سپس خدا او را به پیامبری برگزید و توبه‌اش را قبول کرد و او را هدایت نمود «ثمُ‏َّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَ هَدَى‏» (طه/ ۱۲۲) چه شد که بعد از معصیت، خداوند حضرت آدم را برگزید؟ به‌خاطر اینکه خیلی قشنگ توبه کرد و با گریه و ناله‌های خودش، زمین و آسمان را به‌هم ریخت!

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: پناهیان سخنرانی پناهیان ماه رمضان اهل بیت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۷۰۲۷۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عجیب ترین فرمانده جنگ ایران و عراق /جانشین سپاه خرمشهر و دوست نزدیک سردار سلیمانی را بیشتر بشناسید

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، احمد فروزنده از فعالین سیاسی و مبارزین علیه رژیم پهلوی، از فرماندهان سپاه خرمشهر در زمان فرماندهی شهید جهان‌آرا و شهید عبدالرضا موسوی و از یاران نزدیک به سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، به مناسبت سالروز شهادت سید عبدالرضا موسوی جانشین سپاه خرمشهر،در گفتگویی با جماران، به بیان خاطراتی از این همرزم شهیدش پرداخته است.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید؛

آقای فروزنده، از چه زمانی و چگونه شما با شهید سید عبدالرضا موسوی آشنا شدید؟

آقای عبدالرضا موسوی از برادران قبل از انقلاب بود. آشنایی ما نیز به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بر می‌گردد. فکر می‌کنم با ایشان در مسجد امام صادق(ع) خرمشهر در قبل از انقلاب با ایشان آشنا شدم. از مسجد امام صادق، مسجد آیت الله خاقانی بود. مسجد فعالی بود و هنوز این‌گونه است. تمرکز نیروهای مذهبی – انقلابی در این مسجد بود.

حدوداً مربوط به چه سالی است؟

سال ۱۳۵۵ که بنده نیز در همان سال به زندان رفتم.

بازداشت توسط ساواک؟

بله. بازداشت تا سال ۵۷. دو سال و نیم زندان بودم. قبل از این موقع یعنی به سال ۵۳-۵۴ بر میگردد.

آیا شهید موسوی هم از مبارزین علیه رژیم پهلوی پیش از پیروزی انقلاب بودند؟

بله از قبل از انقلاب.

وابستگی سیاسی به جناح و یا گروه‌ها و سازمان‌های خاصی را داشتند؟

آن زمان حزب خاصی نبود. همین بچه های مذهبی که در داخل مسجد فعال بودند. داخل خرمشهر یک گروه سیاسی هم بود که به جایی وصل نبود؛ یعنی شورای مرکزی و یا نهاد بالا دست نداشتند. همگی مقلد حضرت امام بودند. همین. نه بیشتر از این. شکل کار به این صورت بود. این‌گونه نبود که سازمان و تشکیلات باشه و به بالا وصل باشند.

اما سازمان مجاهدین (منافقین) نفرات زیادی را جذب کرده بود.

بله؛ اما بچه‌های خرمشهر به هیچ کدام از این‌ها وصل نبود چون شرایط اجتماعی خرمشهر جوری نبود که با آن جریانات وصل باشند. آن سازمان‌ها اساساً دسترسی مناسبی نداشتند که بخواهند نیروهایی را در شهر دور افتاده‌ای مثل خرمشهر شناسایی کنند. این‌گونه نبود. هر کس در منطقه خودش فعالیت می‌کرد. شاید در دانشگاه کسی ارتباط داشته است. وقتی دوستان به دانشگاه رفتند این ارتباطات در دانشگاه برقرار شده باشد. آن هم نه باز با سازمان های معروف و بزرگ که نام بردید، از بچه‌های انقلابی که توی خود دانشگاه چمران اهواز، جندی شاپور بودند. آدم از شهرهای مختلف مثلاً از تبریز و تهران آمده بودند داخل دانشگاه، از قضاء سیاسی نیز هستند یک‌دیگر گروهی تشکیل می‌دهند برای برگزاری اعتصابات و فعالیت‌های سیاسی.

ارتباط شما از چه زمانی با شهید موسوی مستمر شد؟

آقا محسن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان را می‌شناخت؛ بعد از شهادت شهید جهان آرا لحظه‌ای برای جانشینی ایشان درنگ نکردند و شهید موسوی را جایگزین کردند

از وقتی وارد سپاه شدیم؛ چون جنگ شکل گرفته بود. خانه و زندگی ما در معرض تهاجم دشمن بود و خانواده‌ها از خرمشهر بیرون رفته بودند. در این دوران همواره با هم بودیم. ایشان مدتی عضو شورا بود و بعد از شهادت جهان آرا به عنوان فرمانده سپاه خرمشهر منصوب شد و من هم به در واحد اطلاعات مشغول خدمت بودم.

شهید موسوی نیروی معروفی در خرمشهر بود. چون انسان شناخته شده، متدین و انقلابی بود و جزو نیروهای شناخته شده قبل از انقلاب بود؛ عضو شورای فرماندهی سپاه خرمشهر شد و سپس معاون و پس از شهادت جهان آرا، فرمانده سپاه شد. روال طبیعی این‌طور بود. از جایی نفرستاده بودند او را که بیاید و پناهنده بشود. از بچه‌های خرمشهر بود که با بقیه سپاه را تشکیل دادند.

از نظر روال کاری، شهید موسوی جایگاه فرماندهی شپاه خرمشهر راپیدا کردند؛ همان که شهید جهان آرا فرمانده‌اش بود. شهید جهان‌آرا به دلیل ارتباطاتی که آن موقع داشت با خود آقا محسن بعد با محسن رفیق دوست، کسانی که در تهران کار فرماندهی سپاه را داشتند لذا فرد مطرح و جا افتاده‌ای بود؛ عمدتاً آن هم به دلیل فعالیت سیاسی که قبل از انقلاب آن‌ها با یک‌دیگر داشتند.

از مقطع جنگ شروع بکنیم؛ شهید موسوی تمام آن ۲ سالی که پس از جنگ در قید حیات بودند خود خرمشهر و در همان منطقه خرمشهر، آبادان فعالیت می کردند؟

درمورد شهید موسوی من این‌گونه به یاد می‌آورم که ایشان دانشجو رشته طب بودند؛ همزمان در سپاه خرمشهر هم فعال بودند و عضو شورا بودند و پس از اینکه جنگ شد دانشگاه ها تعطیل شد، دانشگاه اهواز هم تعطیل شد- ایشان آمدند به طور کامل و تمام وقت در جبهه و جنگ و سپاه خرمشهر حضور داشتند. خود ما هم قبلاً آموزش و پرورش درس می دادیم.

ولی بعدها مامور به سپاه مامور شدیم اما ایشان عضو شورا فرماندهی سپاه خرمشهر بود و پس از اینکه شهید جهان‌آرا در آن حادثه سقوط هواپیما در کهریزک به شهادت رسید توافق شد،که ایشان فرمانده شوند و از آن به بعد ایشان فرمانده سپاه خرمشهر شد و مسیر جنگ و مسیر تعالی سپاه خرمشهر و توسعه وضعیت نیروهای سپاه و غیره در دستور کار همه بود، ایشان هم خب فرمانده بود و طبعاً به دنبال این بود که سپاه خرمشهر ظرفیت خود را افزایش دهد. علی‌رغم اینکه یک زمانی در خرمشهر فشنگ و گلوله و اسلحه و کلاش برای دفاع نبود، سپاه خرمشهر با درایت ایشان و با همکاری دیگران توانست توپ و خمپاره تهیه کند.

واحد ۱۰۶ داشته باشد؛ سپاه خرمشهر در دوره شهید جهان‌آرا و در دوره‌ای که ایشان فرمانده بودند، هم ما واحد خمپاره انداز ۸۱ و ۱۲۰ در داخل خرمشهر داشتیم. واحد ۱۰۶ توپ هایی هستند که روی خودرو های جیپ سوار می شوند و معمولاً هم برای زدن ابزار و ادوات نظامی سنگین دشمن هست. کل پرسنل سپاه خرمشهر ۳۰۰ نفر هم نبود، اما ما نزدیک ۱۰-۱۲ تا ۱۰۶ داشتیم. این در عملیات‌ها مهم بود. معمولاً در عملیات‌هایی که انجام می‌شد، نیروها واحد ۱۰۶ شان حرکت می‌کردند. این نتیجه درایت خود شهید جهان آرا و بعدش سردار موسوی و دیگر دوستانی که بودند بود.

علی‌رغم اینکه نیروهای سپاه خرمشهر به درگیری‌های چریکی معروف بودند، اما به سرعت توانستد واحد های خمپاره انداز و ۱۰۶ را راه بی‌اندازند و توپ‌خانه راه اندازی کنند.

همه این تجهیزات از ارتش عراق غنیمت گرفته شده بود؟

بله همگی غنیمتی بودند. توپ ۱۵۵ که یک توپ خیلی بزرگ است هر گلوله اش ۴۵ کیلو وزن خود گوله است.کارهای بسیار بزرگی در دوره ایشان انجام شد که بازده‌اش در عملیات آزاد سازی خرمشهر وجود داشت که همه این ابزار و ادوات را به شکل یگانی، بچه های خرمشهر داشتند با فرماندهی، درواقع فرمانده ما، فرمانده سپاه خرمشهر آقای شهید جهان آرا و شهید موسوی بودند ولی یگانی که در آن زمان تشکیل شد، تیپ ۲۲ بدر آقای شهید موسوی اینجور اختیار کردند که خودش سمتی نداشته باشد و آقای عبدالله نورانی را فرمانده تعیین کرد ولی خودش در تمام کش و قوسی‌های مربوط به جنگ و عملیات و محدوده عملیات و اجرای عملیات حضور فعال داشت. در تمام شناسایی ها سعی می کرد خودش حضور داشته باشد.

بعد از شهادت شهید جهان‌آرا؛ همین مسیر با شهید موسوی ادامه یافت؟

ابزار و امکاناتی که جمع آوری شد، مثل توپ‌های ۵۲ عراقی، توپ‌های ۱۵۵ ارتش، ۱۲۲ عراقی و ۱۳۰ خودمان. به وسیله این‌ها سپاه خرمشهر درست شد. اولین واحد ۱۰۶ و توپخانه‌ای که توی سپاه راه افتاده سپاه خرمشهر به اتکای ابزار و ادوات مصادره‌ای و غنیمتی این کار را توانستند انجام دهند. برای ۳۰۰ نفر پرسنل ۱۶ قبضه سلاح سنگین داشتیم. در هر منطقه‌ای؛ صحنه جنگ را تغییر می‌دادند. همگی این زحمات با درایت شهید موسوی و خود برادرانی که دست اندرکار بودند صورت گرفت.

آقای شهید موسوی بسیار باهوش بود. آن موقع جذب شدن برای پزشکی کار مشکلی بود مثل همین امروز؛ علاوه بر هوش سرشار، از صبر زیادی نیز برخوردار بود. ایشان ظرفیت و توانایی فکری خیلی خوبی داشت. انسان فهیمی بود. فرد مقتصدی بود با اسراف برخورد می کرد؛ هر کاری را با حداقل هزینه جمع می‌کرد.

یک ویژگی که ایشان داشت دوست نداشت خودش مطرح بشود. به دنبال این بود که کار با کیفیت بالا صورت بگیرد. لذا وقتی قرار بر این شد که برادران سپاه خرمشهر یگان تشکیل دهند و این یگان در آزادسازی خرمشهر ماموریتی را داشته باشد، ایشان هیچ مسئولیتی قبول نکرد. مسئولیت‌ش را به آقای عبدالله نورانی داد و گفت شما فرمانده باش. با توجه به اینکه تقریباً همه از ایشان حرف شنوی داشتند، نکاتی که به ذهن‌شان می‌رسید را انجام می‌داد. آن موقع من خودم مسئول اطلاعات عملیات یگان بودم.

مثلاً شاید یک شب در میان، دو شب در میان ایشان در شناسایی هایی که ما انجام می‌دادیم حضور داشتند. یعنی خودش در میدان حضور و همراهی پیدا می‌کرد. یک فرد فرهیخته‌ای بود که خودش برای خودش مهم نبود. تلاش‌ش را گذاشته شده که پیکان حمله به مواضع دشمن خوب طراحی و اجرا بشود و در کیفیت خوبی انجام داد.

فرمودید خیلی از نیرو ها و یگان ها از ایشان حرف شنوی خیلی خوبی داشتند با توجه به اینکه اولین فرمانده سپاه خرمشهر شهید جهان آرا بودند با آن سابقه سیاسی و مبارزاتی و با توجه به کارهایی که در سپاه کردند، بعضاً در جاهای دیگه ای ازسپاه دیده می‌شود بعد از شهید شدن فرمانده لشکر یا فرمانده تیپ آن تیپ مثل قبل از فرمانده بعدی یا همدل نبود و ارتباط عاطفی را نداشت ولی در اینجا به نظر می رسد این روند ادامه داشته است. یعنی بعد از شهید جهان آرا، شهید موسوی این را ادامه دادند. این موضوع را چگونه می بینید؟

انتخاب درست؛ وقتی افراد درست انتخاب شوند هر کس در جای خودش و دقیقا درست بنشیند این اتفاقی است که رخ می دهد. اما اگر درست ننشیند، یک فردی بر اساس رابطه یا دوستی و رفاقت بیاید بنشیند و نقش در بین آن گروه تشکیلات نظامی نداشته باشد، به جای آنکه تبدیل به یک اتفاق خوب شود، تبدیل به یک اتفاق بد می شود. شهید موسوی بین بچه های خرمشهر محبوبیت داشت و از طرفی دیگر در دوره مبارزه با رژیم هم جزو افراد شاخصی بود که فعالیت می‌کرد. لذا ایشان مقبولیت عمومی در بین بچه های خرمشهر داشت.

چقدر به نظر کارشناسی و به نظر فرماندهان یگان خودش اعم از فرمانده گردان و گروهان اتکا می کردند؟

ایشان یک فرد تحصیل‌کرده و فهیم بود؛ در جریان آزاد سازی خرمشهر خودش مسئولیت به عهده نگرفت. این خیلی مهم بود. معمولاً باید این‌گونه باشد که کسی که فرمانده سپاه خرمشهر است باید مثلاً فرمانده تیپ ۲۲ بدر می‌شد. ولی ایشان این کار را نکردند. گفت آقای نورانی شما بیا این کار را انجام بده. من در کنار شما هستم هر جا یگان با مشکل مواجه شد ورود خواهم کرد. در حساس‌ترین موضوع قبل از هر عمیلاتی، شناسایی منطقه عملیات است و بر اساس همین شناسایی قبل عملیات طرح و مانور عملیات شکل می‌گیرد خودش در شناسایی حضور پیدا می‌کرد. با گروه‌های ۷-۸ نفره که برای شناسایی می‌رفتند؛ ایشان در گروه ها حضور داشت بدون اینکه بخواهد اعمال نظر کند. فرمانده تیم بود ولی ایشان همراه تیم بود.

یک نوع آموزش مدیریت و کنترل و مراقبت فردی فعالیت زیر مجموعه با حضور خودش اعمال می شد. و اگر جایی نیاز بود تذکری، راهکاری و پیشنهادی داده بشود، ایشان می داد و همه نیز قبول می کردند؛ چون فرمانده‌شان بود و همه او را قبول داشتند. خب آن موقع این‌گونه نبود که بر اساس دستور عزل و نصب صورت بگیرد بخصوص که سپاه تازه راه افتاد بود. لذا با توجه به مقبولیت عمومی پیشنهاد شد که ایشان به جای شهید جان آرا فرمانده سپاه خرمشهر باشد.

آیا ایشان حساسیتی نسبت به جان افراد تحت فرماندهی خود داشتند؟ این موضوع چقدر برای ایشان مهم و حیاتی بود؟ بعضاً مطرح می‌شود که فرماندهان سپاه در این موارد کوتاهی داشتند!

اصلاً اساس اینکه ایشان می آمد شناسایی می کرد چه بود؟ وظیفه ای نداشت که زیاد کار شناسایی را انجام بدهد. این شناسایی برا ی چه انجام می شد؟ برای اینکه ما یگان را نیروهایی که داریم چگونه از خطر عبورشان بدیم که بتوانند بیشترین ضربه را به دشمن بزنند، دشمن را در یک جاهایی دور بزنند یا توی نیروهایش شکاف به وجود بیاورند. این اتفاق اگر بیافتد طبعاً تلفات نیروی انسانی ما پایین می‌آید. آن موقع که ما ابزار شناسایی مثل هواپیما بدون سرنشین نداشتیم. لذا بر اساس شناسایی ها و طرح مانور و طرح عملیات بررسی‌های میدانی خود پرسنل بیشتر صورت می‌گرفت، نیرو های اطلاعات عملیات یا نیروهای می‌خواستند عمل بکنند.

در این حادثه ای که رخ داد با توجه به اینکه یگان ۲۲ بدر در حساس‌ترین نقطه قرار بود عمل بشود، فرماندهان گردان‌ها، معاونین گردان‌ها؛ این‌ها همگی می‌رفتند منطقه تا ارزیابی داشته باشند ببینند هر کس از کجا و چگونه باید برود. لذا در جواب این فرمایش که شما می‌گویید آیا ایشان به جان افراد حساس بود یا نبود یا همین‌طور به خط دشمن یا نه؟ نه. به چه دلیل، به این دلیل که خودش حضور پیدا می‌کرد. مسیری که نیرو می‌خواهد برود و دشمن را دور بزند یا نقطه‌ای که می‌خواهد به دشمن حمله بشود.

لذا حضور ایشان به دلیل بی‌کاری یا اشتیاق شخصی حضوری پیدا کردن در ماموریت ها نبود؛ بلکه برای پوشش این فرمایشی که جنابعالی می گویید حداکثر ضربه و حداقل تلفات را در برنامه کارمان داشته باشیم.

چگونه از شهادت شهید موسوی با خبر شدید؟

آن موقع که ایشان شهید شد – این‌طور در یادم هست که - ما در مرحله ۱ عملیات آزادسازی بیت‌المقدس را شروع کرده بودیم و رسیده بودیم به جاده. در مرحله دوم باید می رفتیم تا مرز. مرحله سوم از خطوط دفاعی که دشمن از شرق یعنی از رودخانه تا مرز به سمت شرق و جنوب کشیده بود باید مانور می‌دادیم. ایشان در مرحله اول فکر می‌کنم وسط بمباران هوایی و ایشان بر اساس بمباران هوایی شهید شد. تمام امعاء و احشاء ایشان بیرون ریخته بود. یعنی چنین اتفاقی برای ایشان افتاد. آن موقع که این اتفاق افتاد، همه سوگوار شدن؛ علاقه زیادی به فرمانده خودشان داشتند. در اوایل سپاه و در دوران جنگ این‌گونه نبود که ابلاغی باشد. ایشان را براساس شناخت و مقبولیتی که در پرسنل داشت او را فرمانده سپاه گذاشتند.

لذا بر این اساس توی روحیه برادر ها تأثیر منفی داشت ولی ما هم راهی جز ادامه جنگ نداشتیم. بیایم به عزاداری و این‌ها برسیم چون همه باید داخل خطوط دفاعی می‌ماندند تا از مواضعی که تصرف کردند، دفاع بکنند. از طرفی هم باید می رفتیم پیش روی می کردیم و خرمشهر را آزاد می کردیم. وضعیت اینگونه بود.

27219

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903597

دیگر خبرها

  • عجیب ترین فرمانده جنگ ایران و عراق /جانشین سپاه خرمشهر و دوست نزدیک سردار سلیمانی را بیشتر بشناسید
  • انتشار شایعات عجیب درباره ریحانه پارسـا به دلیل یک کلیپ! | تصویر
  • ۱۱ شب جشن و شادمانی رضوی کاشانی‌ها با «آه و آهو»
  • کتاب «رضای انقلاب» در حوزه هنری رونمایی می‌شود
  • اظهارات عجیب و غریب زلنسکی درباره اوکراینی‌ها
  • جامعه ما با شبیخون فرهنگی دشمن روبروست/پاسدار و نگهبان مساجد، علما و طلاب هستند
  • رکوردشکنی عجیب و غریب سریال گناه فرشته!
  • مراسم و محافل حرم مطهر بانوی کرامت در هفته پیش رو اعلام شد
  • رونمایی از «رضای انقلاب» در حوزه هنری
  • تکرار گناه فرصت‌ تعالی را از انسان می‌گیرد